
بیاویک امشب یوسف من شو!
خواب دیده ام شب پره شدم وبرق گنبدطلاییت،زمینگیرم کرده است.
عجیب که بال پروازم را،درقدقامت گلدسته ها،قنوت فواره ها،رکوع حوض هاوسجده کبوترهابرآستانت گم کرده ام.
نه پای رفتن دارد،این دل دست ازچاره کوتاه
ونه دل ماندن..این روی بی آبروی سیاه سرنوشت!
بیاکنارم بنشین وضامن خوابهای پریشانم باش..که درچاه راهی دورودرازوپرازتنهایی افتاده ام.
کاش برادرهامیفهمیدندکه غریب،روح دربندکشیده من بودکه گرگ بی اعتنایی درید..پیراهن بهانه بود..
چشمهایم رامیبندم
وروح بدون کفش ام قدم برسنگهای سردصحن ات میگذارد.
ودلم..چه باشکوه گرم میشود.
صدای بال فرشتگان چه نزدیک است
بوی بهشت اینجاچه آشناست..
نفس
هایم رابازنجیره ای ازآه به پنجره فولادمهربانت قفل میزنم وکلیدش رابه
سرنوشت میدهم که مرگ هم نتواندبازش کند.شنیدم که سرنوشت مرگ رابازی میدهد..
بیاومهرراتمام کن!
یک امشب یوسف خوابهای من باش
میدانم!
چشمهایم راکه بازکنم..اینجامنم واتاق خاکستری خاطرات ویک دنیاحسرت!
یک دنیاخواب بی تعبیر
یک دنیادل داغدار
وصدسال قحطی دیدار
آهوی احساسم امیدبه ضمانت چشمهای پرازسخاوت ات دوخته..
بیاوخواب مراتعبیرکن
اصلابیامن میگویم
توپایین اش راامضابزن
بگوکه تعبیرشدتاابددلش شب پره باشدوچشم من شمع جاوید.
بزن که ضمانت شددلش به عشق
ورضاشد،روح آشفته اش..به محبت رضا!
بیاکنارم بنشین..
امشب دل من یوسف میخواهد
"هدیه به آقاعلی بن موسی الرضا"
نوشته:ترنج.
منبع : http://elecbook.ir